گفتگو با تنها بانوی رادیوانکولوژیست شرق کشور در اوایل دهه80: به عشق مادر آمدم ولی آگاهانه ماندم
- بازدید: 786
از پنج سالگی که عروسکبهدست همراه خواهر بزرگتر به مدرسه می رفت و پشت در کلاس آموزش می دید، به درسخوانی شهره شده بود؛ کم کم متوجه شد استعداد خاصی در ریاضی و مباحث فنی دارد، به همین خاطر آیندهاش را در این حوزه ها می دید و برخلاف تصور رایج آن زمان، هرگز فکرش را نمی کرد که پزشک شود اما وقتی فهمید مادر دوست دارد دخترش را در قامت یک پزشک ببیند، به عشق او، بی چون و چرا عزمش را جزم کرد برای پزشکی و با وجود همه فرازونشیبها، نه تنها پزشک، بلکه متخصصی موفق نیز در رشتهاش شد؛ رشتهای که به ویژه آن سال ها کمتر متخصصی در ایران داشت؛ آن هم میان بانوان. دکتر فاطمه همایی شاندیز که حالا خود مادر سه فرزند است، تاکنون ربع قرن خدمت درخشان را در دانشگاه علوم پزشکی مشهد به عنوان عضو هیأت علمی به ثبت رسانده است. در یک صبح سرد زمستانی، میهمان گفتگویی گرم و صمیمی با او در بیمارستان امید شدیم که حاصلش را در ادامه می خوانید.
از شاگردی پشت در تا معلمی ریاضی
دکتر همایی شاندیز که این روزها پنجاهوهفتمین بهار عمرش را سپری می کند، دومین فرزند خانواده از بین پنج فرزند بود و از همان کودکی، عاشق کتاب و درس؛ به حدی که وقتی خواهر بزرگتر راهی مدرسه شد، او هم با اینکه چهارپنج سال بیشتر نداشت، همراهیاش می کرد؛ «خواهرم دو سال از من بزرگتر بود و وقتی عازم مدرسه می شد، من هم عروسکم و کالسکه اش را برمیداشتم و همراهش می رفتم تا پشت در کلاس؛ همانجا می نشستم و هرچه معلم به آن ها یاد می داد از الفبا تا ریاضی، همه را یاد می گرفتم. از همان ایام به درسخوان بودن شهره شدم هر چند که آرام و ساکت بودم و معمولا بچه ها برای یادگرفتن ریاضی دورم جمع می شدند.»
باید پزشک می شدم؛ به عشق مادر
به انتخاب رشته دبیرستان که رسید، در شرایطی که تصویر ذهنی همه از شغل آینده او، معلم یا مهندس بود، نظر مادر همه چیز را تغییر و او را به دنیای دیگری سوق داد؛ «سه چهارساله بودم که علاقه زیادی به آناتومی پیدا کردم و در جواب اطرافیان که می پرسیدند می خواهی چه کاره شوی؟ بی درنگ می گفتم پزشک. وارد مدرسه که شدم و بیشتر خودم را شناختم، دیدم استعداد ریاضی و رشته های فنی را دارم؛ دوست داشتم وارد هنرستان شوم ولی موقع انتخاب رشته متوجه شدم مادر خیلی دوست دارد من پزشک شوم و از آنجا که خیلی مادرم را دوست داشتم، تصمیمم را تغییر دادم و همه تلاشم را به کار گرفتم برای اینکه به آرزویش برسد؛ حتی یادم هست فاصله دبیرستان تا خانه را که در میدان صاحب الزمان(عج) بود، پیاده می رفتم و در مسیر برگشت هر روز سری هم به دانشکده پزشکی (در خیابان دانشگاه) می زدم که رنگش نیز سبز بود و مورد علاقه ام تا یادم باشد باید دکتر بشوم چون مادرم دوست دارد... ».
پزشکی با طعم جنگزدگی
بالاخره تلاش ها به بار نشست و تابستان 65، مادر قبولی دخترش در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد را جشن گرفت هرچند با توجه به شدت گرفتن جنگ تحمیلی و حملات دشمن به شهرهای مختلف، ورودی های سال 65 علوم پزشکی مشهد، ناگزیر چند برابر ظرفیت شد و مسیر تحصیل، دشوار؛ «هنوز چند ماه از شروع تحصیلمان نگذشته بود که دانشجویان شهرهای جنگزده از جنوب تا شیراز و اصفهان میهمانمان شدند و شرایط سختی ایجاد شد؛ از یک طرف امکانات کافی برای تحصیل بیش از 300 دانشجو وجود نداشت و باعث اُفت کیفیت آموزش می شد، خصوصا سال های آخر که برخی کلاس هایمان در سینما هویزه برگزار شد؛ اما در عین حال همان امکانات کم را هم از سر عشق با هم به اشتراک می گذاشتیم و تلاشمان را بیشتر می کردیم تا عقب نمانیم. از طرف دیگر برخی همکلاسی هایمان که جبهه می رفتند، شهید می شدند و دیدن جای خالیشان در بینمان تلخ بود. در کنار همه این ها، شیرینی آن سال ها، آشنایی با افرادی از شهرهای مختلف کشور بود که با برخی هنوز هم رفت و آمد داریم.»
از فرار از تخصص تا قرار گرفتن جزو اولین ها
دکتر همایی سال 68 با یکی از همکلاسی های خود ازدواج کرد که ثمره آن سه فرزند بود؛ بارداری و تولد فرزند اول همزمان با دوره اینترنی بود و چالش های خاص خودش را داشت اما این دانشجوی پرتلاش نه تنها تسلیم نشد بلکه جزو 10درصد برتر ورودی های خود قرار گرفت و می توانست بدون گذراندن دوره طرح عمومی، در آزمون تخصص شرکت کند؛ با این حال شرکت نکرد چون تمایل داشت همزمان با همسرش وارد تخصص شود، رفتن به طرح را ترجیح داد و سال 73 به مدت چهارماه در مرکز بهداشت محله ساختمان خدمت کرد غافل از اینکه همسرش پیشدستانه او را در آزمون ثبت نام کرده است؛ «بعد از اتمام دوره عمومی، همسرم درگیر اشتغال و مخارج زندگی بود و نتوانست بلافاصله در تخصص شرکت کند به همین خاطر من هم مایل نبودم شرکت کنم تااینکه صبح روز آزمون خودش مرا بیدار و راهی کرد، تازه متوجه شدم خودش بیخبر مرا ثبت نام کرده است. با این وجود و اینکه بدون آمادگی آزمون دادم، رتبه خوبی کسب کردم و باتوجه به کوچک بودن بچه دنبال رشته ای بودم که کشیک نداشته باشد به همین خاطر برخلاف علاقه ام که چشم پزشکی بود، به پاتولوژی علاقمند شدم اما به خاطر مشکل چشمی که داشتم نتوانستم آن را انتخاب کنم. نهایتا به پیشنهاد یکی از اقوام که برایم پزشکی متعهد و خاص بود، رادیوتراپی را انتخاب کردم با تمرکز بر انکولوژی زنان. آن زمان تعداد ورودی های تخصص انکولوژی خیلی کم بود و من تنها ورودی خانم این رشته در مشهد بودم؛ بین ورودی های پیش از ما هم، فقط یک رزیدنت خانم در این رشته وجود داشت که وقتی به خارج رفت، من تا چند سال تنها خانم رادیوانکولوژیست شرق ایران بودم».
ایستاده در تنهایی
این پزشک سختکوش دوره رزیدنتی را در بیمارستان امید گذراند در حالی که از سال 73 تا سه سال بعد تنها رزیدنت رادیوانکولوژی بیمارستان بود و در این بین حمایت های دکتر قوام نصیری، رییس بیمارستان، تنها دلگرمی اش. بعد از اتمام تخصص نیز از آنجا که جزو 50 درصد برتر ورودی های مشهد بود، تعهد قانونی برای مناطق محروم نداشت و توانست تا آبان ماه 79 در کنار اشتغال به تدریس، ادامه طرح عمومی و نیز طرح ضریب کا را در بیمارستان قائم طی کند که البته آنجا هم دست تنها بود.
چالش های مادرانه
مهرماه 79 در حالی که فرزند دومش چندماهه بود به عنوان پزشک متخصص بیمارستان قائم و امید (عج) استخدام شد اما با حمایت خانواده توانست این دوران را هم به خوبی پشت سر بگذارد؛ «فرزند اولم را تا دو سال پیش مادر می گذاشتم. برای دومی هم یا مادر بچه را بیمارستان می آورد تا شیر بخورد یا خودم از کوچکترین فرصت های خالی استفاده می کردم به منزل سر می زدم تا بچه شیر بخورد و فورا برمی گشتم سر کشیک؛ سومین فرزندم نیز سال 80 در اوج مشغله های کاری به جمعمان پیوست؛ هرچند روزهای سختی بود اما هم نیروی جوانی و هم همراهی خانواده کمک کرد راحت تر بگذرد و ارزشش را داشت».
تحصیل ما پایان ندارد
دکتر همایی سال 84 پس از هشت سال تدریس و پژوهش، عضو هیأت علمی و سال 97 نیز استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی مشهد شد و در این بین با اینکه رشته رادیوتراپی، فلوشیپ نداشت، دوره های مختلف تخصصی روز را در کشورهای هند، آلمان، اتریش و امریکا گذراند؛ «رشته ما رشته ای مدرن و مدام در حال تغییر و تحول است چه در پرتو درمانی و چه شیمی درمانی، سرعت رشد این رشته خیلی زیاد است بنابراین می شود گفت دوره تحصیل ما هم تمام نشدنی است چراکه باید مطالعات خود را همپای این تحولات پیش ببریم».
حاصل ربع قرن خدمت
معاون آموزش گروه رادیوانکولوژی بیمارستان امید، در مدت 27 سال تدریس در علوم پزشکی مشهد تاکنون راهنمایی بیش از صد پایان نامه در مقاطع پزشکی عمومی، رزیدنت رادیوتراپی انکولوژی و فلوشیپ سایر رشته ها را برعهده داشته و بیش از 150 مقاله با 863 استناد نگاشته است. همکاری در نگارش کتاب های «سرطان پستان» برای جامعه زنان و «سرطان پستان» برای دانشجویان پزشکی، تالیف کتاب «سرطان دهانه رحم»، معرفی به عنوان مدرس و پژوهشگر برتر، پزشک برتر بیمه نیروهای مسلح و انجمن پزشکان عمومی، استاد برتر جشنواره شهید مطهری سال 1403 و رتبه اول جشنواره شهید مطهری در سال های 88 و 91 از دیگر فعالیت های پژوهشی و افتخارات دکتر همایی می باشد.
مثلث بیمارستان، بیمار و بیمه حال خوبی ندارد
او بزرگترین چالش کاری اش را هزینه های بالای دستگاه ها و همکاری کم بیمه ها و در نتیجه فشار بر بیماران معرفی می کند و می گوید: «مثلث بیمارستان، بیمار و بیمه حال خوبی ندارد؛ هر چند اخیرا با کمک خیّرین دستگاه های خوبی خریداری شده که هزینه های بیمار را کاهش داده است اما در مجموع بیمه ها حمایت چندانی در این زمینه ندارند و نهایتا بیمار تحت فشار قرار می گیرد. یک پرتودرمانی ساده بدون بیمه، حدود 70 میلیون تومان هزینه دارد».
دلتنگ می شوم اما نمی روم
از امکان مهاجرتش که می پرسم، گویی غمی به چهره اش می نشیند و می گوید: «فرزندانم مهاجرت کرده اند اما خودم بعید است بروم؛ دلتنگ می شوم اما کار، خانواده و شهرم را دوست دارم، نمی توانم بروم؛ حتی اوایل فارغ التحصیلی هم که زمینه رفتن فراهم بود، این کار را نکردم».
استاد باید با دل و جان کار کند
معاون آموزشی گروه انکولوژی بیمارستان قائم(عج) ، به عنوان یک معلم، آموزش را مهمترین رکن در سه ضلعی آموزش، پژوهش و درمان می داند و معتقد است: «انتقال مفاهیم علمی و تجارب به نسل جدید خیلی مهم است زیرا هر فردی که آموزش می بیند، ناجی یک نفر دیگر در جامعه می شود بنابراین استاد باید عاشق رشته اش باشد و این مسیر را با دل و جان طی کند. هر روز صبح که از خانه بیرون می آیم، خود را در قامت یک معلم می بینم تا پزشک و...؛ البته به درمان هم بها می دهم چون مردم را دوست دارم؛ اگر مردم را نبینم اصلا از کارم لذت نمیبرم و بدون رضایت قلبی هم آرامشی وجود نخواهد داشت که حاصلش کار مفید و اثرگذار باشد.»
بیمار سرطانی که هم زنده ماند هم فرزنددار شد
دکتر همایی، به روز بودن مستمر و تسهیل کار بیماران خانم را از شیرینی های رشته و کارش برمی شمرد و نتایج غیرقابل کنترل را تلخ ترین لحظات آن؛ «تک تک بیمارانی که از دست می روند، برایم ناراحت کننده است؛ وقتی متوجه می شوند هیچ راهی نیست، آن بار سنگین غمشان را من هم در وجودم حس می کنم؛ درست به همان اندازه که وقتی درمان می شوند، خوشحال می شوم؛ یادم نمی رود اواخر دهه70 در بیمارستان قائم بیماری داشتم که تا فهمید نوعی سرطان رحم دارد و رحمش را از دست می دهد، غش کرد. بعد از اینکه به هوش آمد، اصرار کرد که من بچه می خواهم، برایم کاری کنید که رحم بماند. من هم از یکی از همکاران متخصص زنان خواستم با کورتاژ یا هر راه دیگری کاری کند تا بدون برداشتن رحم، مشکل رفع شود. کورتاژ انجام شد و من هم شیمی درمانی کردم تا بیماری اش کاملا رفع شد. دیگر او را ندیدم تا اینکه همین چند سال پیش شیرینی بهدست همراه دخترش فاطمه که حالا دانشجو بود، برای تشکر آمدند و لحظات هیجان انگیزی و فراموش نشدنی برایم رقم خورد».
مثلث مقابله با سرطان؛ آگاهی، تشخیص بموقع و امکانات
این رادیوانکولوژیست در پایان یادآوری می کند: «متأسفانه سرطان هنوز از شایعترین علل مرگ و میر در دنیا است به گونه ای که حتی با وجود بهترین امکانات هم، حدود 20 تا 30 درصد کشندگی دارد و علت عمده آن نیز به کاهش نرخ امید به زندگی برمی گردد. برای کاهش ابتلا به این بیماری، آگاهی لازم است؛ مردم باید نسبت به عوامل موثر در ایجاد یا کنترل آن اگاه شوند (به عنوان مثال در مشهد گروه خیریه سپند، در این زمینه فعال هستند). در گام بعد، تشخیص به هنگام اهمیت زیادی دارد و در نهایت هم امکانات»./